-
اینجا هنوز عشق به من درس میدهد...
یکشنبه 17 مردادماه سال 1389 02:18
تو در آغوش من خوابی و من هر لحظه شیدا تر و این شب کاش می شد از تمام سال یلدا تر تبی در من شکوفا کرده ای روح اهورائی که من هر لحظه مجنونم ، که من هر لحظه لیلا تر تو را هر لحظه می بینم شکوه تازه ای داری تماشائی تر و بهتر، صمیمی تر، فریبا تر بیا و گاه گاهی از نگاه من تماشا کن خودت را و ببین هستی چه بی اندازه زیبا تر...
-
باران
دوشنبه 23 فروردینماه سال 1389 12:11
و باران سخت می بارد در یک شب سرد پاییزی. این آغازی دیگر است و این منم، گمشده در مه، ستاره ای سرگردان در کهکشانی بی انتها، فرورفته در قعر اقیانوسی عمیق و تاریک. من گم شده ام، من در دنیای متروک تنهایی خود که تاریک ترین شب ها و ابری ترین روزها را دارد و باد زیر آوار غروب کوچه هایش را دلتنگ می نوازد گم شده ام. آری من گم...
-
به تو می اندیشم
دوشنبه 16 فروردینماه سال 1389 22:35
همه می پرسند : چیست در زمزمه مبهم آب؟ چیست در همهمه دلکش برگ؟ چیست در بازی آن ابر سپید، روی این آبی آرام بلند، که ترا می برد این گونه به ژرفای خیال؟ چیست در خلوت خاموش کبوتر ها؟ چیست درکوشش بی حاصل موج؟ چیست درخنده جام؟ که تو چندین ساعت مات و مبهوت بدان می نگری؟ نه به باد، نه به آب ، نه به برگ، نه به این آبی آرام...
-
قسمتم اینه....
چهارشنبه 12 اسفندماه سال 1388 10:28
::منو حالا نوازش کن .... که این فرصت نره از دست :: :: شاید این اخرین باره .... که این احساسه زیبا هست :: :: منو حالا نوازش کن .... همین حالا که تب کردم :: :: اگه لمسم کنی شاید .... به دنیای تو برگردم :: :: هنورم میشه عاشق بود .... تو باشی کار سختی نیست :: :: بدون مزر با من باش .... اگرچه دیگه وقتی نیست :: :: نبینم این...
-
برو...
سهشنبه 11 اسفندماه سال 1388 12:53
مطمئن باش و برو ضربهات کاری بود دل من سخت شکست و چه زشت به من و سادگیام خندیدی به من و عشقی پاک که پر از یاد تو بود و خیالم میگفت تا ابد مال تو بود تو برو، برو تا راحتتر تکههای دل خود را آرام سر هم بند زنم